ناروننارون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نارون عزيزم

يادداشت روز 23/9/91

سلام ماماني.   ببخش منو. چند روزه هيچي ازت ننوشتم تو وبلاگت. اين روزا خيلي شيطون شدي ماماني. همش يه چيزي ميگيري دستت ميكوبي به صفحه تلويزيون. همش هم دوست داري تو آشپزخونه باشي و فضولي كني. ولي در عوض خيلي هم خانم شدي. عاقل بودي داري عاقل تر هم ميشي. الان حدود دوهفتست رفتارات خيلي فرق كرده. ديگه با ديدن همسايه ها جيغ و داد راه نميندازي...(بزنم به تخته! گوش شيطون كر!) بابا كه از بيرون مياد و درو باز ميكنه اول با دقت نگاه ميكني ببيني كيه بعد ميري نزديك در و مي خندي. سي دي بي بي انيشتن برات گرفتيم ولي زياد دوسش نداري. همون با ني ني رو ترجيح ميدي. امروز رفتيم بيرون. هوا ديگه داره سرد ميشه. بايد از...
26 آذر 1391

يادداشت روز 25/8/1391 + عكس

امروز پنج شنبه 25 آبانه. صبح قبل از ساعت 9 صبح نارون جون و برديم پارك فجر. هوا تقريباً گرم بود. ميخواستم چند تا بزي كه قبلا تو پارك ديده بودم و به نارون نشون بدم. ولي ايندفه نبودن. از نگهبان پرسيدم گفت صاحب بزها هر كدومشونو به يه نفر بخشيد. نارون خيلي تو پارك راه رفت. عاشق راه رفتنه. دو تا غاز ديد و با تعجب زياد بهشون نگاه كرد. به ميمونا زياد توجهي نشون نداد. بغير از خودمون هيچكي تو پارك نبود. حدود 1 ساعتي تو پارك بوديم بعش رفتيم بازار دكه ها . يه اسباب بازي واسه نارون خريدم كه خيلي خوشش اومد . ازينايي كه يه دسته مثل عصا دارن و جلوشون چرخ داره و وقتي راش ميبريم صدا ميده. البته تا شب نشده اين اسباب بازيه شكست. چند تا پ...
12 آذر 1391

عكسهاي ماه سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم زندگي

شهريور ، مهر و  آبان 91   ديگه نارون مثل قبل نميذاره ازش عكس بگيرم. تا دوربين و دستم ميبينه مياد طرفم كه ازم بگيره. بخاطر همين نتونستم زياد ازش عكس داشته باشم. از بس راه ميره موقع عكس گرفتن كه همه ي عكساش تار شده. چند تايي رو كه بهتر از بقيست ميذارم.   الان نارون جونم نميذاره عكسها رو آپلود كنم. ميرم بعدا ميام عكسا رو ميزارم.   و حالا عكسها ...      بقيه عكسها در ادامه مطلب ...   براي اينكه صفحه اصلي شلوغ نشه عكسهاي ماه چهاردهم و پانزدهم (مهر و آبان 91 ) رو اينجا ميزارم.   عكسهاي ماه چهاردهم...
7 آذر 1391
1